00%
منو

تفسیر کودکانه سوره کوثر

یکی بود یکی نبود

درزمانهای خیلی خیلی قدیم یه مردی زندگی میکرد که اسمش محمد بود و پیامبر مردم بود

بچها حضرت محمد خیلی مهربون بود و خدا هم خیلی دوسش داشت

پیامبر اون زمان بچه ای نداشت

یه همسایه ی بدجنسی داشت به اسم شانعکه

شانعکه یچهای زیادی داشت و همیشه جلو راه پیامبر می ایستاد و اونو مسخره میکرد و میگفت

پیامبر تو ابتری تو بچه نداری ولی من کلی بچه دارم

پیامبر از شانعکه دلخور نمیشد چون میدونست خدا پیامبرو فراموش نکرده و بهش کمک میکنه

تو یکی از روزها خدا یه بچه به پیامبر داد که اسمشو گذاشتن ابراهیم

اما بچهای عزیزم ابراهیم تو بچگی مریض میشه و چون حالش خیلی بد میشه نمیتونه زنده بمونه و میره پیش خدا

شانعکه دوباره خوشحال میشه و دوباره سر راه مسجد رفتن پیامبر یا بازار رفتنش جلوشو میگیره و همش مسخره میکنه پیامبرو

پیامبرم همیشه با خدا رازو نیاز میکنه و دعا میخونه و از خدا صبر میخواد و اینکه یه بچه به پیامبر بده

تااینکه یکی از روزهافرشتهای خدا اومدن پیش پیامبر و بهش گفتن

ای پیامبر خدا به تو یک دختر اعتینا میکنه و تو باید فصله کنی و ونهر کنی ((ینی نماز بخونی و شتر قربانی کنی در راه خدا))

پیامبرم قبول میکنه و به پاس تشکر از خدا برای فرزندش نماز شکر بجا میاره و شتر قربانی میکنه

اسم دختر پیامبر کوثر هست

کوثر همون حضرت فاطمه هست که روز مادرو در اون روز نامگذاری کردن

 

تفسیر کودکانه سوره کوثر

تفسیر کودکانه سوره کوثر

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله

  • 0
  • 212

دیدگاه ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها